تنـهـــایـی |
این روزای تعطیلی هم گذشت.. تعطیلات عید هم تموم شد باز روز از نو روزی از نو,,, الیته برای من که هیچ وقت فرقی نداشته من همهء روزام یکنواختو یکیه عید و عزام یکیه عید امسال هم برام هیچ فرقی نداشت امروز هم مثلا آخرین روز تعطیلات یعنی سیزده به در بود جایی نرفتم مثل همیشه خونه بودم تنها و ماتم زده نشستم به در و دیوار اتاقم نگاه کردم.. هی روزگار چقدر تو تلخی حالم ازت به هم میخوره..
از من بگریزید که می خورده ام امروز با من منشینید که دیوانه ام امشب ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد ای بی خبر از گریه ی مستانه ام امشب یک جرعه ی آن مست کند هر دو جهان را چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب بی حاصلم از عمر گرانمایه فروغی گر جان نرود در پی جانانه ام امشب
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون.. تو زندگیم چقدر غمه دلم گرفته از همه.. ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم.. من به زمینو آسمون دست رفاقت نمی دم.. امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم تو مستی و بی خبری اسیر میخونه بشم.. امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم تو شهر این غریبه ها دردمو فریاد بزنم.. از ین همه در به دری تو قلب من قیامته.. چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته.. از این همه در به دری به لب رسیده جون من.. به داد من نمیرسه خدای آسمون من..
تنم از بغض از هق هق گریه میلرزه حالم خوب نیست خدایا کمک میخوام ازت بیشتر از این چشم انتطارم نزار.. روز سیزده به در جه روز نحسی بود شبش هم سنگین و سخته.. امشب خسته تر از همیشم.. نظرات شما عزیزان:
وبلاگت عالی بود موفق باشی
به منم سر بزن دوست عزیز ![]() ![]()
سلام
به منم خوش نگذشت حالم خیلی گرفتس
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |